از کودکی به نام حسین، آشنا شدم
تا کم کَمَک به درد غمش، مبتلا شدم
مادر نهاد بر لب من مُهر کربلا
تا وارث محبّت خون خدا شدم
شیرینی و طراوت این عشق ناب را
از شیر او چشیدم و چون غنچه، وا شدم
تا دستِ درد، پیرهن عافیت درید
با مرهم زیارت آقا، دوا شدم
پوشانْد جامهی سیَهم در عزای او
تا از سیاهی دل از آن پس رها شدم
در هیأتی که پای به زنجیر عشق داشت
هر سال مثل فاطمه، صاحب عزا شدم
مادر! تو را سپاس! که با دست همّتت
با برترین حماسهی خاک، آشنا شدم
“پسرم ! ما هر چه داریم از حسین علیه السلام داریم
حضرت علی اصغر علیه السلام یار و یاورت”
هر روز درباره افضل بودن امیر المؤمنین(ع) از منابع اهل تسنن
✨ ابوسعید خُدری (صحابی)
?? نظر النبیّ (ص) الی علیّبن ابیطالب(ع) فقال:
“هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه”
??پیامبر(ص) به علیّبن ابیطالب(ع) نگریست و فرمود: “این (ع) و پیروانش هستند که در قیامت نیکبخت و پیروزمندند.”
?منبع??تذکرهالخواص، سبط بنالجوزی حنفی، ص۸۴.
✨﷽✨
✅ داستان کوتاه پند آموز
✍ مردی در خواب میدید ..
? داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
? سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند.
? مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
? خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده…
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است…
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است…
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند…
? مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای…
آخرین نظرات