یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی ؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست ؟ شدی خلبان ، ملوان ، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی . . . خانوم طلا بشی و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی بغض… بیشتر »
آرشیو برای: "اسفند 1395, 16"
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم این اشک های من از سردلتنگی است دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت کاش بودی… امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم می دانم جای تو خوب است وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند آخر… بیشتر »
آخرین نظرات